حکیمانه
ادبیات ایران و جهان
کرده بس دوری ات ای غنچه دهان تنگدلم
شده نزدیک کند آتش غم مُشتعلم
کاش بیماریِ من چشمِ تو میدید به خواب
در شبِ هجر که بنشسته به بالین اَجلم
خاکم ار باد برد، مهر تو از دل نرود
کز ازل با غم عشق تو سرشتند گلم
کرده ام هر چه به عالم بجز از طاعت تو
پیش وجدان خود از کردهٔ خود مُنفعلم
مَگَرم عفو کنی، ورنه بسوزم تا حشر
گر دهد آتش قهر تو سزای عملم
گر مرا ساعتی ای دوست بخود بُگذاری
خاکِ عالم به سرم، وای بر احوال دلم!
با که ابراز کنم راز دل خود ناهید؟
کز جفا خون به دلم کرده مَهِ بی بَدَلم  ناهید همدانی

نویسنده: رضا قهرمانی

Google

.: Weblog Themes By Blog Skin :.